مهاباد کویر

اخبار واثار

مهاباد کویر

اخبار واثار

پیام های کوتاه
  • ۱۰ مرداد ۹۴ , ۱۲:۰۸
    سلام
بایگانی
آخرین مطالب

اشعار

این مردم زمانه مثل گل انارند،از دور جلوه دارن ازنزدیک بو ندارند.(پشت نیسان)

بامرامان

من از خاری که بر لب دیوار روییده بود فهمیدم که ناکس کس نمی گردد بدین بالانشینی ها!!! فکر کن و نظر بده...

ronaldo

ستاره پرتغالی تیم فوتبال رئال‌مادرید گفت: هرگز فکر نمی‌کرد، روزی فوتبالیست‌ حرفه‌ای شود.
به گزارش خبرنگار حوزه دنیای ورزش گروه ورزشی باشگاه خبرنگاران جوان، کریستاینو رونالدو ستاره پرتغالی فوتبال جهان طی گفتگویی با سایت هر بالایف‌ به نحوه روی آوردن خود به فوتبال اشاره کرد و گفت هرگز فکر نمی‌کرد، است روزی به بازیکن حرفه‌ای تبدیل شود.

 رونالدو گفت: در خانواده ما، همه عاشق فوتبال هستند یادم می‌‌آید که در خیابان بازی می‌کردم و پدرم به من گفت وقتی من سرکار می‌روم تو چرا در یک باشگاه تمرین نمی‌کنی؟ من گفتم بله، چرا که نه بنابر این شروع به بازی فوتبال کردم.

رونالدو گفت: من هر روز به تمرین می‌رفتم و از این که عضو یک تیم بودم لذت می‌بردم البته فکری‌ کردم با بقیه بچه‌ها فرق می‌کنم هرگز فکر نمی‌کردم قرار است بازیکن حرفه‌ای در تیم‌های منچستریونایتد،‌ رئال‌مادرید، و اسپورتینگ بشوم و در آن زمان فقط می‌خواستم از فوتبال لذت ببرم و به ذهنم خطور نکرده بود که استعداد فوتبال دارم.

یخچال قدیمی از دو نما


زمان برداشت انجیر

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

بازدید از اثار تاریخی مهاباد

روز گذشته آقای الهیاری مدیرکل میراث فرهنگی،صنایع دستی وگردشگری استان اصفهان وریس اداره میراث شهرستان آقای صدوق به اتفاق برخی کارشناسان میراث بعد جلسه با برخی اعضاء شورای اسلامی شهر در شهرداری مهاباد از خانه قدیمی ارباب حسین بازدید وقول های مساعدی را برای کمک ومرمت بناهابی تاریخی وقدیمی شهر مهاباد دادند.

دوبیتی

خداوندا جوانی ام به سر رفت در حال حاضر بقیه اش هم یادم رفت.

سلام

خسته نباشید

داستان کوتاه

زنی به نام «سوده همدانی» از شیعیان امام بود، در جنگ صفین برای تشجیع(ترغیب شجاعتشان) سربازان و فرزندان دلاورش، اشعار حماسی می‌خواند، که سخت بر معاویه گران آمد و نام او را ثبت کرد.روزگار گذشت و امام علی علیه‌السلام به شهادت رسید، و فرماندار معاویه بسر بن ارطاة، بر شهر همدان مسلط گشت، و هر چه می‌خواست انجام می‌‌داد، و کسی جرئت اعتراض یا مخالفت را نداشت سرانجام سوده، سوار بر شتر به دربار معاویه در شام رفت، و از قتل و غارت و فساد فرماندار به معاویه شکایت کرد.معاویه او را شناخت و سرزنش کرد، و گفت:یاد داری که در جنگ صفّین چه می‌کردی؟ حال دستور می‌دهم تو را سوار بر شتری برهنه تحویل فرماندارم بدهند تا هر گونه دوست دارد، با تو رفتار کند؟...سوده، در حالی که اشک می‌ریخت این اشعار را خواند:

سوالات

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید